۱۳۸۹ اسفند ۲۵, چهارشنبه

آناتومی سنگسار




 

-----

تا چه حد از جزییات مجازات سنگسار اطلاع دارید؟ گزارش مستند روزنامه "نشنال پست" کانادا همراه با مقاله ای تحت عنوان "نظام قضایی مبتنی بر عصر سنگ (حجر) در ایران" به تشریح مجازات وحشیانه سنگسار پرداخته است. این رسانه طی طرح هایی حرفه ای، به تشریح مرحله به مرحله این مجازات همراه با توضیحات و مستنداتی از قانون مجازات سنگسار در ایران پرداخته است که یکی از تحقیقی ترین مطالب گرافیک در زمینه سنگسار به شمار می رود. در این طرح ها نشان داده شده که طبق قانون، دست محکوم را از پشت می بندند و سپس وی را کفن پیچ کرده و کفن را نیز در سه بخش با طناب می بندند. اندازه سنگ هایی که قرار است به فرد پرتاب شود نبایستی آنقدر بزرگ باشد که فرد را زود بکشد و نه آنقدر کوچک که بی اثر باشد. گفته شده که سنگ هایی به اندازه یک نارنگی مناسب تر از همه هستند. در روز سنگسار محکوم مرد را تا کمر و محکوم زن را تا سینه در چاله ای قرار می دهند. ماموران تنومند اجرای حکم موظفند همه چیز را پیش از اجرا کنترل کنند. چنانچه حکم سنگسار به موجب اعتراف محکوم صورت بگیرد، قاضی پرونده اولین سنگ را بایستی به وی پرتاب کند و بعد بقیه، اما چنانچه محکومیت فرد بر اثر شهادت فرد دیگری باشد، ابتدا شاهد بایستی سنگ را پرتاب کند، بعد قاضی و بعد سایرین. قانون مجازات سنگسار در ایران در ابتدا تصریح می کرد که این مجازات بایستی در انظار عموم و با مشارکت اهالی منطقه صورت گیرد و رسانه ها نیز اجرای آن را به اطلاع مردم برسانند. پرتاب سنگ به محکوم می تواند بین 20 دقیقه تا 2 ساعت به طول بیانجامد و بر اساس گزارش "کمیته بین المللی علیه سنگسار" یک پزشک (ولو علیرغم میل باطنی خود) بایستی در محل اجرای حکم حضور داشته و هر چند وقت یکبار سنگسار را متوقف کنند تا وی اطمینان حاصل کند که محکوم مرده است و اگر نمرده بود پرتاب سنگ مجددا از سرگرفته شود تا جایی که مطمئن شوند محکوم مرده است. ناظران معتقدند از سال 1385 به این سو، پرتاب کنندگان سنگ، مردم عادی نیستند، بلکه از میان داوطلبان گروه های شبه نظامی برگزیده شده و برای اینکار در نظر گرفته می شوند. فعالان حقوق بشر معتقدند بیشتر پرتاب کنندگان سنگ مرد هستند، با این حال روشن نیست چه محدودیت های سنی و یا جنسی بر اجرای مجازات سنگسار در ایران حکم می راند


1119stoning1.jpg1119stoningfinal.jpg

 










حضور بر سر مزار شهدا / روشن کردن شمع در سطح شهر / الله اکبر شبانه







حضور بر سر مزار شهدا / روشن کردن شمع در سطح شهر / الله اکبر شبانه
دعوت به حضوری سبز در روز پنجشنبه ۲۶ اسفندماه، روز ایستادگی

کلمه: پنجشنبه آخر سال در پیش است؛ روزی که بسیاری از ایرانیان بر سر مزار عزیزان ِ درگذشته‌ی خود می‌روند تا در آخرین شب جمعه‌ی قبل از سال نو، با فاتحه و صدقه روح آنها را شاد کنند.

سال گذشته در آخرین پنجشنبه‌ی سال، بسیاری از مردم به طور خودجوش بر سر مزار شهدای جنبش سبز در بهشت زهرای تهران و چند شهر دیگر ایران حاضر شدند تا در پایان سال دشواری که گذشت، یاد آن عزیزان را گرامی بدارند.

امسال هم گروهی از فعالان سبز از مردم دعوت کرده‌اند تا در آخرین پنجشنبه‌ی سال، خانواده‌ی شهیدان سبز را تنها نگذارند. آنها روز پنجشنبه ۲۶ اسفندماه را «روز ایستادگی» نامگذاری کرده‌اند و از همگان خواسته‌اند تا در این روز، در سه برنامه پیشنهادی زیر حضور یابند:

- حضور بر سر مزار شهدای راه سبز ایران و ابراز همراهی و همدردی با خانواده‌ی شهدا
- روشن کردن شمع در محله‌ها و بر سر هر کوچه و خیابان در ساعت ۶:۳۰-۷:۳۰ بعدازظهر
- حضور در پشت‌بام‌ها در ساعت ۱۰ شب برای الله اکبر گفتن شبانه

همچنین فعالان سبز در برخی شبکه‌های اجتماعی، آدرس مزار تعدادی از شهدای سبز را منتشر کرده‌اند که – با وجود نقص آن و از آنجا که در این فرصت اندک، امکان تهیه‌ی فهرست کامل‌تری وجود ندارد – کلمه آن را عینا منتشر می‌کند.

 
تصویری که به پیوست این نوشته ارسال می‌گردد حاوی نقشه بهشت زهرا و محل قبور شهدا جنبش سبز می‌باشد


۱۳۸۹ اسفند ۲۲, یکشنبه

در گذشت ایرج افشار

ایرج افشار ایران شناس، پژوهشگر، روزنامه نگار و نویسنده درگذشت

ایرج افشار ، امروز بعداز ظهر در تهران درگذشت. ایران شناس، نسخه شناس، کتابدار، پژوهشگر، روزنامه نگار و نویسنده ای که بیش از سیصد کتاب وهزاران مقاله در باره ایران نوشته و هزاران کتاب و مقاله از پژوهشگران و ایران شناسان دیگر به چاپ رسانده، در ساعت ۲ بعد از ظهر امروز در بخش آی سی یو دربیمارستان جم فوت کرد

.
او فرزند خانم نصرت برازنده و دکتر محمود افشار بنیان گذار موقوفات دکتر محمود افشار یزدی و استاد دارالفنون بود
.
ایرج افشار سراسر عمر خود را برسر کشف و شناخت و حفظ سرزمینی که به آن عشق می ورزید گذاشت و میراثی عظیم و گران قدر برای فرزندان ایران زمین برجا نهاد. او شاید یکی از آخرین بازماندگان نسلی بود که معتقد بودند باید برای ایران کار کرد و زحمت کشید. عشق شان به سرزمین شان واقعی بود، بیدریغ و بی چشم داشت، بی ادعا، بی خودنمایی، بی منت و حتی بی آن که دیده شوند
.
ایرج افشار متولد ۱۶ مهرماه ۱۳۰۴ بود. او که چندین ماه بود با بیماری مبارزه می کرد، از صبح روز چهارشنبه هجدهم اسفند ۱۳۸۹ به وضعیت وخیم تنفسی دچار شد و سرانجام در ساعت دو ی بعد از ظهر چشم بر جهان بست
.
مراسم تشییع ایرج افشار ساعت ۹ صبح روز جمعه ۲۰ اسفند از مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی در نیاوران به سوی بهشت زهرا برگزار می شود
.

افشار، سالک و اصل عشق ايران

ایرج افشار روز چهارشنبه هجدهم اسفند ۱۳۸۹ در بیمارستان جم در تهران درگذشت

.

ایرج افشار ایران شناس، نسخه شناس، کتابدار، پژوهشگر، روزنامه نگار و نویسنده ای بود که بیش از سیصد کتاب وهزاران مقاله در باره ایران نوشته و هزاران کتاب و مقاله از پژوهشگران و ایران شناسان دیگر به چاپ رسانده بود

.

ایرج افشار سراسر عمر خود را بر سر کشف و شناخت و حفظ میراث معنوی و فرهنگی سرزمینی گذاشت که به آن عشق می ورزید، و به نوبه خود از این سیر و سلوک میراثی عظیم و گرانقدر برای فرزندان ایران زمین برجا نهاد. او شاید یکی از آخرین بازماندگان نسلی بود که معتقد بودند باید برای ایران کار کرد و زحمت کشید. عشق شان به سرزمین شان واقعی بود، بیدریغ و بی چشم داشت، بی ادعا، بی خودنمایی، بی منت و حتی بی آن که دیده شوند

.

ایرج افشار متولد ۱۶ مهرماه ۱۳۰۴، فرزند خانم نصرت برازنده و دکتر محمود افشار بنیانگذار موقوفات دکتر محمود افشار یزدی و استاد دارالفنون بود

.

او که چندین ماه بود با بیماری خونی مبارزه می کرد، از صبح روز چهارشنبه هجدهم اسفند ۱۳۸۹ به وضعیت وخیم تنفسی دچار شد و سرانجام در ساعت دو بعد از ظهر آن روز چشم بر جهان بست

.

کتابدار، کتاب شناس، نسخه شناس و کتاب ساز ورزیده

کامران فانی، نویسنده، مترجم، کتابدار و سرویراستار "دانشنامه دانش گستر"، که با ایرج افشار آشنایی و همکاری نزدیک داشت، می گوید: " ایرج افشار رئیس کتابخانه دانشکده حقوق، و سال ها رئیس کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران بود. او در ضمن استاد نسخه شناسی و کتاب های مرجع در رشته کتابداری دانشگاه تهران، احیا کننده نسخه های خطی در ایران، مصحح متون قدیمی از دیوان ها و تاریخ ها، مؤلف و گرد آورنده بیش از ده ها جلد فهرست نسخه های خطی بود. گرد آورنده فهرست نسخه های خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران و فهرست نسخ خطی کتابخانه ملک و کتابشناسی فردوسی بود. او همچنین در دورانی که رئیس کتابخانه ملی بود کتابشناسی ملی ایران، را بنیان گذاشت که مجموعه کتاب های چاپ شده در هر سال، از سال ۱۳۳۳ به بعد است و کتاب های مربوط به ایران و ایران شناسی را به صورت موضوعی و همراه با توضیح و توصیف آن گرد آوری و منتشر می کرد. پس از او کتابخانه ملی ایران همچنان به تهیه این کتابشناسی ادامه داد.

ایرج افشار همچنین فهرست مقالات فارسی را در هفت جلد منتشر کرد که در واقع نمایه مقاله های فارسی از آغاز صنعت چاپ تا سال ۱۳۸۵ است. این فهرست مقالات را به صورت موضوعی تنظیم می کند و از ابزارهای مهم تحقیق در ایران و درباره ایران است. در این فهرست مقاله هایی که در خارج از ایران به زبان فارسی نوشته شده نیز قرار دارد

.

احیاکننده آثار دیگران

کامران فانی در عین حال او را احیاء کننده تألیفات دیگران نیز می داند. تألیفاتی چون روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه، که از مهم ترین منابع تاریخی و اجتماعی دوره قاجار است، یادداشت های محمد قزوینی(۱۰ جلد)، مجموعه آثار تقی زاده(۱۰ جلد)." زیرنظر و به همت ایرج افشار یک صد کتاب از آثار پیشینیان در زمینه تاریخ و دیوان و ادب ایران تصحیح و چاپ شد و در دسترس مردم ایران قرار گرفت.

نامه نگاری از جمله شیوه های نوشتاری ست که در کنار تاریخ نگاری و وقایع نگاری و خاطره نویسی و زندگی-نامه نگاری، می تواند آیینه ای از اوضاع سیاسی، اجتماعی، ادبی، و فرهنگی باشد و به کار محققان و تاریخ پژوهان بیاید. اگرچه در غرب انتشار نامه های چهره های نامی رواج و اهمیت بسیار دارد، اما در ایران خواندن نامه های دیگری امری نامقبول بود و انتشار آن بی سابقه. کامران فانی می گوید ایرج افشار از نخستین کسانی ست که اهمیت این ژانر تحقیقی را دریافت و با بهره مندی از آرشیوی گرانبها توانست چندین جلد اثر ارزنده به مجموعه آگاهی های ایرانیان بیفزاید: نامه های تقی زاده به قزوینی، نامه های فروغی ، نامه های برلن، نامه های لندن، نامه های تهران، از این جمله اند

.

کامران فانی درباره چگونگی دسترسی ایرج افشار به این گنجینه گران بهای اسناد می گوید:" پدر ایرج افشار، محمود افشار، صاحب موقوفات دکتر محمود افشار یزدی و خود از بزرگان فرهنگی و سیاسی ایران بود. لغت نامه دهخدا از محل این موقوفات چاپ و منتشر می شد. منزل پدری ایرج محفل و محل آمد و شد بزرگانی چون تقی زاده و علامه محمد قزوینی و مجتبی مینوی و دهخدا و دیگران بود. ایرج افشار از همان کودکی با همه چهره های سیاسی و فرهنگی و ادبی ایران آشنا می شد و حرف های آنان را به دل می سپرد. این ها همه سبب شد که مورد وثوق و اعتماد آنان باشد. پس از فوت علامه قزوینی، که همسری فرانسوی داشت، سید حسن تقی زاده همه اسناد و نوشته های علمی و تاریخی او را در اختیار ایرج افشار قرار داد. اعتماد تقی زاده به شایستگی ایرج افشار به حدی بود که همه اسناد و آثار خود را نیز در اختیار او گذاشت

."

آرشیو او گنجینه بیش از ۲۰ هزار نامه است که به او نوشته یا در اختیارش گذاشته اند

.

سرویراستار دانشنامه دانش گستر ایرج افشار را " بی تردید یکی از برجسته ترین کتاب شناسان و نسخه شناسان و ایران شناسان" می داند. کامران فانی می گوید زندگی و کارنامه علمی و ادبی ایرج افشار چندان پربار است که کمتر کسی در ایران به اندازه او کتاب و مقاله دارد. او نزدیک به شصت سال تمام در همه حوزه های مربوط به ایران و ایران شناسی حضوری مستمر داشت. کامران فانی می گوید:" ایرج افشار معتقد به کار بود و پس از انقلاب که از کار دولتی بازنشسته شد، همه توان خود را یک سره برسر کار انتشار مجله آینده و تألیف و نشر گذاشت

."

به گفته فانی برخی از تألیفات او مانند فهرست نسخ خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران و مجموعه فهرست نسخ خطی کتابخانه ملک و فهرست مقالات ایران شناسی و کتابشناسی ملی ایران او برنامه هایی هستند که معمولا در مؤسسات و بنیادهای ویژه وبا بودجه ها و کمک های دولتی و توسط گروه متخصصان و کارشناسان انجام می گیرند، اما ایرج افشار همه این آثار را یک تنه و به تنهایی انجام می داد. کتابدار و دانشنامه نگار برجسته ایران امیدوار است که پس از مرگ ایرج افشار نهاد یا مؤسسه ای کارهای ناتمام او را ادامه دهد

.

روزنامه نگاربرجسته

کامران فانی می گوید ایرج افشار روزنامه نگاری برجسته نیز بود: سال ها مجله راهنمای کتاب را منتشر می کرد که مهم ترین منبع ایران شناسی بود. پس از آن به انتشار مجله آینده دست زد که تاچندی پیش، تاسال ۱۳۸۵ ادامه داشت. او همچنین سال ها بخش ویژه " تازه های ایرانشناسی" را در نشریه "کلک" و سپس "بخارا" ی علی دهباشی می نوشت و اداره می کرد. در مجموعه کتابشناسی ایرج افشار ، که آثار و مقاله های او را گرد آورده و دانشگاه کالیفرنیا آن را چاپ و منتشر کرده است، بیش از ۳۰۰ عنوان کتاب و یک هزار مقاله از او گرد آمده است.

به گفته آقای فانی کمتر کسی چون ایرج افشار با ایران شناسان و خاورشناسان جهان آشنا بود. با همه آنها مکاتبه داشت و به تبادل معلومات و فرهنگ می پرداخت و حاصل آن ها را در مجله به نظر همگان می رساند. عضو بسیاری از موسسه ها و نهادهای فرهنگی بود. عضویت درهیئت ناظران دانشنامه بریتانیکا، عضویت در هیئت مدیره دائره المعارف بزرگ اسلامی، ریاست هیئت امنای کتابخانه مجتبی مینوی، برخی از آنها بود

.

ایران شناس عاشق

ایران شناسی برایش چون ایران شناسان و شرق شناسان غربی از مقوله تخصص و حرفه و یا موضوع تحقیق های سرد و خشک آکادمیک نبود. ایران شناسی او از سر عشقش به ایران بود و شاهد این عشق، سوای کارهایش، کتابخانه بی نظیر اوست که بیش از بیست هزار جلد کتاب مربوط به ایران و ایران شناسی را در آن گرد آورده بود و به گفته کامران فانی یکی از بهترین و تخصصی ترین کتابخانه هادر نوع خود به شمار می رفت. او این کتابخانه را با گشاده دستی تمام به مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی هدیه کرد.

عشق با معرفت همراه است و عشق او به ایران در "همت" او به تألیف و انتشار کتاب های مربوط به ایران تمام نمی شد. ایرج افشار نه فقط به احیاء و شناسایی و شناساندن میراث معنوی این سرزمین همت می گماشت، بلکه عاشقانه می کوشید ذره ذره و وجب به وجب این خاک را بشناسد و بشناساند. در سفرهای بی شمار و دور و درازش همراه با دکتر منوچهر ستوده، در آفتاب سوزان و شب های برفین به دور افتاده ترین اقصای ایران می رفت ، روستا و صحرا و دشت و دره و کوه و کویررا زیر پا می گذاشت . سوغاتش از این سفرها نوشته هایی بود که از دیده ها و شنیده هایش به صورت کتاب و مقاله منتشر می کرد و به خوانندگانش تقدیم می کرد و آنان را با فرهنگ و سنت های مادی این سرزمین نیز، سوای فرهنگ معنوی آن، آشنا می کرد. درسفرهایش می کوشید از راه های ناپیموده و نرفته، از بیراهه ها و جاده های خاکی و آسفالت نشده و در بسیاری از موارد پیاده و بدون اتومبیل بگذرد. ترجیح می داد در کاروان سرایی کهنه یا در کلبه ای روستایی شب را به سر آورد تا به هتلی لوکس برود. دوست داشت از گرمای روز در سایه سار آلاچیقی بیارمد تا در پناه باد کولر بیارمد. از ظواهر تجملی و زرق و برق های ظاهری بیزار و عاشق زلالی و اصالت بود، ساده و نا آراسته

.

ایرج افشار حلقه ای کوچک از دوستان جانی داشت. کامران فانی که خود با ایرج افشار از نزدیک آشنا بود در این باره می گوید: "سوای ارادتش به کسانی چون تقی زاده و مجتبی مینوی و اللهیار صالح که دوستان پدری اش بودند، محمد تقی دانش پژوه، دکتر منوچهر ستوده، دکتر زریاب خویی از جمله یاران گرمابه و گلستانش بودند. با آن که کتابداری مدرن را نمی پسندید و از نسل کتابداران سنتی بود برای پوری سلطانی احترام و علاقه ای عمیق داشت. مرتضی کیوان از دوستان نزدیک جوانی اش بود که یادش را گرامی می داشت. چند مقاله درباره این دوستی که از کوه گردی هایشان آغاز شده، دارد. سیاسی نبود، اما از ملیون بود و از طرفداران دکتر مصدق. چنان که اسناد مربوط به او را چاپ می کرد. بویژه به اللهیار صالح علاقه داشت و پس از فوت او درباره اش بسیار نوشت

."

ایرج افشار از بازماندگان نسلی بود که معتقد بودند باید برای ایران کار کرد. طلبکار نبودند، منت و مزد نمی خواستند و ادعایی نداشتند. راه به "بازار خودفروشی" نمی بردند و در کوی " شکسته دلی" منزل داشتند. ایرج افشار در پشت ظاهر بسیار جدی و حتی خشک خود عواطفی عمیق پنهان داشت که در کارِ بی امان و پشتکار بی نظیرش جلوه گر است. زندگی ای ساده داشت در خانه ای وسیع در کامرانیه با باغی قدیمی و عمارتی بسیار کهنه که اصالتش از روزگاران رونقش حکایت می کرد. خانه را عیناً حفظ کرده و نخواسته بود با فروش آن به قیمتی گزاف آن را به برج سازان واگذارد

.

همسر ایرج افشار، خانم شایسته افشاریه در سال ۱۳۷۴ فوت کرد. حاصل این ازدواج چهار پسر، بابک ، بهرام ، کوشیار و آرش اند. از میان آنان بابک راه پدر را درپیش گرفت و در کار تألیف و نشر دستیار پدر بود. مرگ ناگهانی اش به سکته قلبی ضربه ای سهمگین بر پدر بود که او را ادامه دهنده راهش و همراه و یارش می دانست. کامران فانی می گوید:" همه ما فکر می کردیم که این ضربه او را از پا می اندازد و افسردگی و دلسردی دل و دماغ برایش نخواهد گذاشت. اما او در عین دل شکستگی سرپا ماند و کمر راست کرد و خود را بیش از پیش در کار غرق کرد

.

آنان که او را در پایان عمرش دیده اند می گویند همیشه برای کار شتاب داشت و هیچگاه بیماری را به رسمیت نشناخت. به رغم ناتوانی ناشی از بیماری همچنان با شتاب کار می کرد و با هشیاری همیشگی به کارهایش ادامه می داد. با آن که نماد سلامت و تندرستی بود اما نشانه های تعجیل که در او پیداشده بود، حکایت از آن داشت که می داند فرصت کم دارد. با آن که دیگر زود خسته می شد. اما حتی در بیمارستان همچنان به کار ادامه می داد. عشق به کار او را زنده نگاه می داشت

.

به گفته کامران فانی " سه سال پیش زمین خورد و شکستگی استخوان داشت اما همچنان سرپا بود. تا چند ماه پیش حتی بسیار سالم بود." فانی که روزهای آخر در بیمارستان به دیدار او رفته بود، می گوید "مرگش غیر منتظره بود. بناگهان در یک ماه اخیر بکلی عوض شد و نشاط و حضور همیشگی اش را از دست داد. در چند روز آخر که در بیمارستان بود دیگر امیدها از او قطع شده بود

."

از جمله کارهای ناتمامش که به پایان دادنشان تعجیل داشت، جلد دوم سفرنامه هایش بود به نام "گلگشت در وطن" و خاطراتش با عنوان " این دفتر بی معنی" که تکه هایی از آن را در بخارا چاپ کرده بود

.

آخرین مقاله او تازه های ایرانشناسی بود که دو روز پیش از مرگش در مجله بخارا منتشر شد. همزمان با روز مرگش، چهارشنبه، کتاب "خاطرات اللهیار صالح" با تألیف او توسط نشر سخن به بازار آمد. نماند که بری تازه از باغ آثارش را به چشم ببیند

.

عکسهایی از اولین سه شنبه اعتراض 17/12/1389 تهران

عکسها در میادین انقلاب وفردوسی گرفته شده است

۱۳۸۹ اسفند ۲۱, شنبه

چهارشنبه سوری - خزعلی

 چهارشنبه سوری !
بنا نداشتم برای چهارشنبه سوری چیزی بنویسم، تا این که در خبرها خواندم" چهار شنبه سوری خلاف شرع است" یا " خلاف عقل" است! ناچار شدم قلم به دست گیرم، نه برای دفاع از چهارشنبه سوری - که آن هم  دفاع از میراث فرهنگی ومهم است - بلکه برای دفاع از حرمت احکام اسلام، اگر ما دست و دل باز و نابجا از احکام استفاده کنیم و دایره حرام را توسعه دهیم، حاشیه امن برای حرام  ایجاد نکرده ایم، برعکس قبح حرام را ریخته ایم، جوانی که امروز با شادی و شور به مراسم حرام - از دیدگاه آن عالم روحانی - می رود ، پایش به حرام باز می شود و به مراسم و مجالس حرام دیگر هم می رود، کما این که فرزند آن روحانی هم به چهارشنبه سوری می رود و فرزند من هم، فرزند او فعل حرام مرتکب می شود و فرزند من مباحی را بپا می دارد، دین کدام بیشتر در معرض خطر است؟
بارها گفته ام از احکام خمسه ( واجب، مستحب، مباح، مکروه و حرام ) نابجا خرج نکنید، مبنای  " کل شیئی مباح و کل شیئی طاهر" را اصل قرار دهید و با ادله و سند چیزی را از سبد حلال خدا خارج کنید، بعضی آقایان همه چیز را در سبد حرام قرار داده و هر از چند گاهی یکی را لطف فرموده با منت از سبد خارج و در اختیار مردم قرار می دهند! 
نقل آن طنز ظریف است که دیدند عده ای فوج فوج  - البته نیم سوز- از جهنم خارج و به جمع بهشتیان می پیوندند،  یکی از بهشتیان می پرسد: کا کا سیاه از کجا می آیی؟   و جهنمی نیم سوز جواب می دهد : ما خاویار خورده بودیم و اکنون حلال شده است، ما را مرخص کردند!   بهشتی نگاهی کرد و دید عده ای روی لبه دیوار جهنم  - ما فی الذمه - نشسته اند، یک پا در جهنم و یک لنگ مبارک در بهشت است، گفت : شما چرا نمی آیید؟   گفتند : ما خاویار را با عرق خورده ایم، منتظریم دومی حلال شود و بیاییم!

حاشیه نروم، چهارشنبه سوری از آداب و رسوم ایران باستان است، پیامبرعظیم الشان اسلام (صلی الله علیه و آله)  بسیاری از آداب و سنن زمان جاهلی را امضاء نمود، در واقع احکامی که امضاء فرمودند بیشتر از احکامی است که ابتدا به ساکن جعل فرمودند، مگر چقدر جاهلیت رسوم باطل مثل زنده به گور کردن دختران داشته است؟ پیامبر و ائمه هدی (علیهم السلام ) تمامی آداب و سنن اقوام و قبائل را که خلاف شرع و عقل نبود مباح می دانستند.
اما " چهارشنبه سوری " که از میراث فرهنگی و آداب شاد ایرانیان است، ( البته تقسیم هفته از اعراب به ایران آمده است) ایرانیان در 5 روز مانده پایان سال ( خمسه مسترقه ) چنین رسمی داشتند، اصل آداب و رسوم است، به چه نامی و زبانی اهمیت ندارد.
اولاً : مراسم عبادی و سنتی ایرانیان اکثراً بصورت جشن و سو ر بوده و این نماد فرهنگ شاد و پر نشاط ایرانیان است.

ثانیا : آتش به عنوان یگانه عنصر از عناصر چهار گانه که هرگز آلوده نمی شود، نماد پاکی و نفی آلودگی و پلیدی است.

ثالثاً : در پایان سرمای زمستان نمادی از حرارت و گرمی در میان قوم و خویش و همسایگان است.

رابعاً : در ظلمات شب نوری است که نمادی از جلوه پروردگار یکتا - اهورامزدا - است، همان گونه که در طور برموسی تجلی کرد و موسی فرمود :" انی انست نارا " نه این که آتشی می بینم، آتشی که به من امید و گرما و نور می بخشد، آتشی که به آن انس دارم.

خامساً : همه از خانه های تنهایی خود بیرون می آیند، جمع می شوند ( ید الله مع الجماعه ) و حول آتشی که جلوه ای از تجلیات رحمانی است به جشن و سرور می پردازند، و تسبیح حق تعالی همین شادی دلهاست.

سادساً : دراین همایش عرفانی سوای از فریضه صله رحم، و دیدار بدون تکلف اقربا و همسایگان، موجبات آشنایی و پیوند های جدید خانوادگی فراهم می آید.

سابعاً : سرودی می خوانند که " زردی من از تو، سرخی تو از من " و شاه بیت مخالفان این است که از آتش طلب سرخی می کنند و شرک است، حتی احمقانه است! باید پاسخ داد : از آتش چیزی نمی خواهند، از حق جل و علا که این آتش نمادی از پاکی و عشق و آیتی از عظمت و قدرت اوست طلب سرخ رویی و حرارت دل دارند، سردی و زردی را کنار آن می زدایند و دل های مرده را به شعله عشق زنده می کنند. هر چه می خواهند از خدا می خواهند، نه از آتش. lمگر ما در طواف کعبه که دعا می خوانیم از کعبه چیزی می خواهیم؟ حتماً باید خدای را غمناک خواند؟ هر چند اشک نیز تسلی دل و شستشوی روح است، لیکن آتش نیز حرارت و شور و شوق است، اگربجای مخالفت با این آیین زیبا و سنت باستانی با آن همراه می شدیم، می توانستیم از آن یک سماع عرفانی بسازیم و امروز چهره ما نیز از گرمی آتش الهی برافروخته و سرخ بود و چنین زار و رنجور نبودیم.
آقایان علما با چه می جنگید؟  کجای این کار حرمت شرعی دارد؟  شادی و شور و نشاط حرام است؟  آتش افروزی حرام است؟ گرم کردن محفل مومنان حرام است؟ صله رحم و تالیف قلوب همسایگان حرام است؟!
این آداب ریشه در اخلاق، منش و خرد نیاکان ما دارد، در تمامی آن ها ضمن شادی، نشاط، سرزندگی واعتقاد به پروردگار یکتا، امید به زندگی و نبرد با اهریمن و بد سگالان نهفته است.  " آتش افروزی"، " کوزه شکنی"، " فالگوش نشینی"،"قاشق زنی"، " آجیل چهارشنبه سوری"، " حاجی فیروز و عمو نوروز" و" سیزده بدر" هیچ تعارضی با احکام اسلام ندارد.
خرده نگیرید که ممکن است در این مراسم رعایت ظواهر شرعی نشود، این مسئله ثانویه است و در عاشورای حسین(علیه السلام) هم برخی رعایت ظواهر شرعی را نمی کنند، ممکن است بعضی خطایی کرده و یا افراد معلوم الحال به اعمال خلاف عفت و ادب دست بزنند تا فیلم گرفته و بلوایی جدید بپا کنند، مثل ماجرای " حسین پارتی" و " کارناوال عاشورا" ، بر مردم است که هوشیار باشند و بهانه ای به دست کوته نظران ندهند..
می گویند: این رسم " آتش پرستی " است، این سخن به همان اندازه گزاف است که وهابیت ما را " بت پرست" می خواند! و مهر نماز ما را " بت " می نامد! یا دیگران ما را بت پرست و " کعبه" این خانه مقدس را بت مسلمین می خوانند! کدام زرتشتی را می شناسید که آتش را پرستش کند، اگر توجه به آتش دارند، به عنوان مظهر پاکی و نماد تجلی خدای یکتا - اهورامزدا - است، ما مفتخریم که هزاران سال قبل از اسلام یکتاپرست بوده ایم و با ظهور اسلام با آغوش باز آنرا پذیرفتیم.
از وارثان بزرگترین تمدن بشری می خواهم که چهارشنبه سوری امسال را با شکوهتر از همیشه بپا داشته و اهریمن جهل و ظلمت و تاریکی را در زبانه آتش اهورایی بسوزانند و دلهای سرما زده ما را به حرارت آتش یزدان گرم کنند و پلیدی را به پاکی آتش بزدایند، پیروز و پاینده باشید
88/12/23  دکتر مهدی خزعلی

خواندنی و فکرکردنی




-----


---




سه جالب و حقیقی ، بسیار خواندنی و فکرکردنی
 
بعد از جنگ جهانی و اشغال فرانسه توسط نیروهای آلمان برخی از مردم آنجا رفتارعجیبی پیدا کرده اند. این عده نام فرزندان خود را هیتلر میگذارند. برخی کار را از این هم فراتر برده و نام آنها را نوکرهیتلر و یا کنیز هیتلر میگذارند. نصف این جماعت هنوز برج ایفل را ندیده اند ولی حتمآ میروند و دیوار برلین را بازدید میکنند. با اینکه اصلا آلمانی بلد نیستند روزی چند مرتبه رو به دیوار برلین به زبان آلمانی دعا میخوانند. آنهائیکه که بر اثر تجاوز ارتشیان آلمان به اجدادشان دورگه آلمانی فرانسوی شده اند، یک شال اس اس به کمرشان میبندند تا همه بدانند که اینها از پدر آلمانی و بر اثر تجاوز به دنیا آمده اند و البته به این امر افتخار هم میکنند.
 
 یک عکس از یک جوان خوشتیب و خوش هیکل را توی خانه اشان قاب کرده اند و میگویند این عکس هیتلر است و به آن احترام میگذارند. هرچقدر هم دیگران عکس واقعی هیتلر را نشانشان میدهند، زیر بار نمیروند و میگویند اصلا هیتلر سبیل نداشته
 
هروقت این ماجرا را برای آشنایان ایرانی مسلمان تعریف میکنم قاه قاه می خندند و می گویند اینها چه آدمهای احمق و نادانی هستند. یا می گویند اینها از یک خر کمتر هستند. دلشان شدید برای حماقت آنها میسوزد و به حالشان تاسف میخورند.
 
غافل از اینکه خودشان به همان اندازه ....
 
  می پرسید چرا؟ ببینید متن پایین چقدر به متن بالا شباهت دارد.
 
بعد از حمله اعراب و اشغال ایران توسط سربازان عرب مردم ایران رفتارعجیبی پیدا کرده اند. آنها نام فرزندان خود را علی و حسین میگذارند. برخی کار را از این هم فراتر برده و نام آنها را غلامعلی و یا غلامحسین میگذارند. نصف این جماعت هنوز به شهرهای دیدنی ایران سفر نکرده اند ولی حتمآ میروند و مکه و حرم امام رضا رو زیارت میکنند. 
 
با اینکه اصلا عربی بلد نیستند روزی چند مرتبه رو به قبله به زبان عربی دعا میخوانند. آنهائیکه که بر اثر تجاوز اعراب به اجدادشان دورگه عرب-ایرانی شده اند، یک شال سبز به کمرشان میبندند تا همه بدانند که اینها سید هستند و از پدر عرب و بر اثر تجاوز به دنیا آمده اند و البته به سید بودن افتخار هم میکنند. 
 
یک عکس از یک جوان خوش قیافه با چشمهای درشت مژه های بلند مشکی و ابروهای برداشته کمانی را توی خانه شان قاب کرده اند و میگویند این عکس حضرت علی است و به آن احترام میگذارند. هرچقدر هم دیگران عکس واقعی علی را نشانشان میدهند، زیر بار نمیروند و میگویند علی زیبا بود








۱۳۸۹ اسفند ۱۲, پنجشنبه

مخالفت مدنی

ما نباید اینطور راحت بنشینیم   باید از ابزارهای دیگر نیز بهره ببریم و منتظر سه شنبه ها نشویم
ما باید با مخالفت مدنی خود کار ادامه دهیم
برای پیشنهادها
- میتوانیم به مردم بگوییم که زباله هایشان را در سطل ها نریزند و در وسط خیابانها اصلی برزیند و برای آن مدت بگذاریم این روشی است که همه بدون خطر کردن میتوانند در آن شرکت کنند باید آها را کلافه کنیم
و آنچه را که آنها میخواهند انجام ندهیم
- همزمان میتوانیم کلیه عابر بانکهای مرتبط با بسیج و سپاه و نیز صندوقهای قرض الحسنه را  با چکاندن چند قطره چسبت قطره ای از کار بیاندازیم

ما نباید منظر هفته ها شویم هر چند که سه شنبه ها را باید ادامه دهیم و شیوه بازی را ما باید مدام با ابتکار عمل در دست بگیریم و همواره ضربات گیج کننده بزنیم
شک ندارم که ما پیروز این میدانیم و آنان رو به خاموشی می روند فقط به یک دلیل آن هم این است که آنان بر پایه دروغ قرار داردند
و این با قانون هستی نا سازگار است

ما بیشماریم

۱۳۸۹ اسفند ۸, یکشنبه

برادران لاریجانی: خانواده مقامات عالیه


برادران لاریجانی: خانواده مقامات عالیه



هفتم اسفند سالروز درگذشت آیت‌الله میرزا هاشم آملی لاریجانی، مرجع تقلید شیعه و پدر برادران لاریجانی، است.

آیت‌الله میرزا هاشم لاریجانی که متولد روستای پردمه لاریجان بود، در بین مراجع تقلید شیعه مرجعی بانفوذ به شمار نمی‌رفت، اما خانواده وی هم اکنون یکی از پرنفوذ‌ترین خانواده‌های ایران و جمهوری اسلامی به شمار می‌رود.

میرزا هاشم آملی که سال‌ها در خارج از ایران و در نجف اقامت داشت ۵ فرزند پسر دارد که اکنون همگی در ساختار قدرت ایران حضور دارند:



محمد جواد لاریجانی، تئوریسین جناح اصول‌گرا و سخنگوی حقوق بشر جمهوری اسلامی در مجامع جهانی

بزرگ‌ترین فرزند آیت‌الله میرزا هاشم آملی لاریجانی، محمدجواد اردشیرلاریجانی ۵۹ ساله است که متولد نجف و دارای دکترای فیزیک است. جواد لاریجانی از تئوریسین‌های اصلی جناح اصول‌گرای ایران است و سه دوره نماینده مجلس بوده است.

وی پیش از این معاون اروپای وزارت خارجه، رئیس کمیسیون سیاست خارجی مجلس و بنیان‌گذار مرکز پژوهش‌های مجلس بوده است. محمدجواد لاریجانی حالا مسئول پرونده حقوق بشر در قوه قضاییه ایران است و سخنگوی اصلی دفاع از وضعیت حقوق بشر جمهوری اسلامی در مجامع بین‌المللی است.

علی لاریجانی از سپاه به صدا و سیما، شورای عالی امنیت ملی و سپس ریاست مجلس

دومین برادر در بین برادران لاریجانی، علی لاریجانی۵۳ ساله متولد نجف و دارای دکترای فلسفه غرب است.

علی لاریجانی در ابتدا از فرماندهان ستاد مشترک سپاه بود که بعد از برکناری محمد خاتمی از وزارت ارشاد دولت هاشمی رفسنجانی در اوایل دهه ۷۰ به سمت وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی انتخاب شد.

علی لاریجانی سپس با حکم مستقیم آیت‌الله خامنه‌ای ریاست صداوسیما را برای ۱۰ سال، تا سال ۱۳۸۳، برعهده گرفت و صداوسیما در دوره ریاست وی با ساختن برنامه‌هایی مانند هویت و چراغ نقشی عمده در اعمال فشار بر دگراندیشان فرهنگی و سیاسی در ایران ایفا کرد.

علی لاریجانی با شروع به کار دولت محمود احمدی‌نژاد به دبیری شورای عالی امنیت ملی و مدیریت پرونده هسته‌ای ایران انتخاب شد، اما بعدا به دلیل اختلاف با محمود احمدی‌نژاد از این سمت کناره‌گیری کرد. وی هم اکنون رئیس مجلس و نماینده قم در مجلس است. علی لاریجانی داماد مرتضی مطهری، رئیس شورای انقلاب ایران و یکی از نزدیک‌ترین شاگردان آیت‌الله خمینی، است.

شیخ صادق لاریجانی، دومین انتخاب رهبر از یک خانواده برای ریاست دو قوه مقننه و قضاییه

پسر سوم آیت‌الله میرزا هاشم آملی لاریجانی و برادر سوم لاریجانی‌ها، صادق معروف به شیخ صادق است که ابتدا دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف بود، اما بعد به حوزه علمیه قم رفت.

شیخ صادق ۵۰ ساله نیز متولد نجف است و تنها فرزند ذکور آیت‌الله میرزا هاشم است که همانند پدرش به سلک روحانیت درآمده است. شیخ صادق در مرداد ۱۳۸۸از سوی آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان یکی از فقهای شورای نگهبان منصوب شد وسپس به عضویت مجلس خبرگان درآمد و در سال ۱۳۸۸ از سوی آیت‌الله خامنه‌ای به سمت ریاست دستگاه قضایی ایران منصوب شد.

بازداشت بسیاری از منتقدان و مخالفان حکومت ایران در یک سال و نیم گذشته در دوران ریاست شیخ صادق لاریجانی بر دستگاه قضایی اتفاق افتاده است. شیخ صادق لاریجانی داماد آیت‌الله وحید خراسانی مرجع تقلید ذی‌نفوذ قم است. 

دکتر باقر لاریجانی، ذی‌نفوذ همیشگی وزارت بهداشت

پسر چهارم آیت‌الله میرزا هاشم لاریجانی، باقر لاریجانی معروف به دکتر باقر است. باقر لاریجانی ۴۹ ساله و متولد قم است و سال‌ها معاون وزارت بهداشت بود و هر وزیری که در سال‌های اخیر در این وزارتخانه به وزارت می‌رسید وی را در مقام خود ابقا می‌کرد. باقر لاریجانی فوق تخصص غدد و متابولیسم است و هم اکنون رئیس دانشگاه علوم پزشکی تهران به شمار می‌رود. باقر لاریجانی داماد آیت‌الله حسن‌زاده آملی دیگر روحانی معروف آمل است که در قم مستقر است.

فاضل لاریجانی، پنجمین برادر

پسر پنجم آیت‌الله میرزا هاشم آملی فاضل لاریجانی است که او نیز متولد قم است. وی پیش از این عضو کمیسیون فرهنگی شورای عالی انقلاب فرهنگی بود. فاضل لاریجانی دارای دکترای سیاست‌گذاری علمی است و در سال‌های پایانی دهه ۷۰ و آغاز دهه ۸۰ معاونت پژوهشی دانشگاه آزاد اسلامی را بر عهده داشت. وی سپس به اتاوا رفت تا در جایگاه رایزن فرهنگی ایران قرار گیرد.

وی حالا به ایران برگشته و از وی به عنوان شانس ریاست یکی از دانشگاه‌ها یاد می‌شود، اگر چه فعلا مشاور برخی دستگاه‌های دولتی از جمله شرکت نمایشگاه‌های بین‌المللی است.

پسرخاله‌های احمد توکلی و خواهرزاده‌های حسن‌زاده آملی

برادران لاریجانی علاوه بر این که همه دامادهای خانواده‌های معروف مذهبی و سیاسی هستند، همگی خواهرزاده‌های آیت‌الله حسن‌زاده آملی، دیگر روحانی برجسته قم، نیز به شمار می‌روند. آن‌ها همچنین پسرخاله‌های احمد توکلی، رئیس کنونی مرکز پژوهش‌های مجلس، هستند و آیت‌الله مصطفی محقق داماد، رئیس پیشین سازمان بازرسی ایران، نیز داماد آن‌هاست.

و مهم‌تر آن که لاریجانی‌ها تنها خانواده‌ای در ایران هستند که ریاست دو قوه از سه قوه مجریه، مقننه و قضاییه را برعهده دارند و به‌شدت مورد اعتماد آیت‌الله خامنه‌ای هستند.

داستان تاريخي اعدام بابک خرمدين






http://greengirl-shiva.blogspot.com/2011/02/blog-post_27.html

 

داستان تاريخي اعدام بابک خرمدين

 

 روز  قبل از اعدام،خليفه با بزرگان دربارش مشورت كرد كه چگونه بابك را درشهر بگرداند و به مردم نشان بدهد تا همه بتوانند وي را ببينندبنا بر نظر يكي از درباريان قرار برآن شد كه وي را سوار بر پيلي كرده در شهر بگردانند.
  پيل را با حنا رنگ كردند و نقش و نگار برآن زدند؛ و بابك را در رختي زنانه و بسيارزننده و تحقيركننده برآن نشاندند و درشهر به گردش درآوردند..

 پس  ازآن مراسم اعدام بابك با سروصداي بسيارزياد با حضورشخص خليفه برفراز سكوي مخصوصي كه براي اين كار دربيرون شهرتهيه شده بود،برگزار شد.

 براي  آنكه  همه‌ي  مردم بشنوند كه اكنون دژخيم به بابك نزديك ميشود و دقايقي ديگر  بابك اعدام خواهد شد، چندين جارچي در اطراف و اكناف با صداي بلند بانگ  ميزدند نَوَد نَوَد اين اسمِ دژخيم بود و همه اورا ميشناختند .  ابن الجوزي مينويسد كه وقتي بابك را براي اعدام بردند خليفه  دركنارش نشست و به  او  گفت: تو كه   اينهمه استواري نشان ميدادي اكنون خواهيم ديد كه طاقتت دربرابر مرگ چند است!
بابك گفت: خواهيد ديد.



چون  يك دست بابك را به شمشير زدند،  بابك با خوني كه از بازويش فوران ميكردصورتش  را  رنگين  كرد..  خليفه  ازاوپرسيد:  چرا چنين كردي؟ بابك گفت:  وقتي دستهايم را قطع كنند خونهاي بدنم خارج ميشود و چهره‌ام زرد ميشود، و تو خواهي پنداشت كه رنگ رويم از ترسِ مرگ زرد شده است..  چهره‌ام را خونين كردم تا زرديش ديده نشود.


به  اين  ترتيب  دستها  و پاهاي بابك را بريدند. چون بابك برزمين  درغلتيد،  خليفه  دستور  داد  شكمش  را بدرد... پس از ساعاتي كه اين حالت بربابك گذشت،  دستور داد سرش را از تن جدا كند.
پس ازآن  چوبه‌ي  داري  در  ميدان شهر سامرا افراشتند و لاشه‌ي بابك را بردار زدند، و سرش را خليفه به خراسان فرستاد .

  آخرين گفتار بابک ( به نوشته کتاب حماسه بابک اثر نادعلي همدان ) چنين بوده است :

 تو اي  معتصم خيال مکن که با کشتن من فرياد استقلال طلبي ايرانيان را خاموش خواهي  کرد  من  لرزه اي بر ارکان حکومت عرب انداخته ام که دير يا زود آن را سرنگون خواهد نمود . 
 تو  اکنون که مرا تکه تکه ميکني هزاران بابک در شمال و شرق و غرب ايران ظهور خواهد کرد و قدرت پوشالي شما پاسداران جهل و ستم را از ميان بر خواهد داشت !
 اين  را  بدان که ايراني هرگز زيرکرد بار زور و ستم نخواهد رفت و سلطه بيگانگان  را  تحمل  نخواهد كرد  من درسي به جوانان ايران داده ام که هرگز آنرا فراموش نخواهند کرد .
 من  مردانگي  و درس مبارزه را به جوانان ايران آموختم و هم اکنون که جلاد توشمشيرش را  براي  بريدن  دست و پاهاي من تيز ميکند صدها ايراني با خون بجوشآمده آماده طغيان هستند مازيار هنوز مبارزه ميکند و صدها بابک و مازيار ديگر آماده  اند  تا مردانه برخيزند و ميهن گرامي را از دست متجاوزان و يوغ اعراب بدوي و مردم فريب برهانند.
 اما تو اي افشين . . . در انتظار  و بدينسان نخست دست چپ بابک بريده   شد و سپس دست راست او و بعد پاهايش و در  نهايت  دو  خنجر  در ميان دنده هايش فرو رفت و آخرين سخني که بابک با فريادي بلند بر زبان آورد اين بود:

 "  پاينده ايران  " 

 روز  اعدام  بابک  خرمدين  و تکه تکه  کردن بدنش در تاريخ   2  صفر سال  223 هجري قمري انجام گرفت که مسعودي در کتاب مشهور مروج الذهب اين تاريخ را براي ايرانيان  بسيار مهم دانسته است اعدام بابك چنان واقعه‌ي مهمي تلقي شد كه محل اعدامش  تا  چند  قرن  ديگر  بنام  خشبه‌ي بابك  يعني  چوبه‌ي دار بابك در شهرِ سامرا  كه در زمان اعدام بابك پايتخت دولت عباسي بود شهرت همگاني داشت و يكي از نقاط مهم و ديدني شهر تلقي ميشد                                                                         .
 برادر  بابك  يعني  آذين  را نيز خليفه به بغداد فرستاد و به نايبش در بغداد  دستور نوشت كه اورا مثل بابك اعدام كند.طبري  مينويسد  كه  وقتي  دژخيمْ  دستها و پاهاي برادر بابك را مي‌بُريد، او نه واكنشي  از  خودش  بروز  ميداد و نه فريادي برمي‌آورد. جسد اين مرد را نيز در  بغداد بردار كردند) ..تاريخ ايران-دکتر خنجي(               
 معتصم   خليفه  عباسي،  چنانکه  نظام  الملک  در سياست نامه خود مي نويسد به شکرانه  آنکه سه سردار مبارز ايراني، بابک ، مازيار وافشين رو که هر سه آنها به حيله اسير شده بودند به دار آويخته بود،مجلس ضيافتي ترتيب داده بود که در  طول آن 3 بار پياپي مجلس را ترک گفت و هربار ساعتي بعد برمي گشت. در  بار  سوم در پاسخ حاضران که جوياي علتاين غيبت ها شده بودند فاش کرد که در هر بار به يکي از دختران پدر کشته اين سه سردار تجاوز كرده است، و حاضران  با  او  از  اين  بابت  به  نماز  ايستادند  و  خداوند را شکر گفتند. (تولدي ديگر- شجاع الدين شفا).